Stick: کاردستی
مثال: Sally could make a stick of a beautiful swan.
معنی: سالی توانست کاردستی از یک قوی زیبا بسازد.
Knit: بافتن
مثال: My grandmother was knitting socks for me.
معنی: مادربزرگم داشت برایم جوراب میبافت.
Draw: نقاشیکردن
مثال: John had shown a great talent in drawing since childhood.
معنی: جان از کودکی از خود استعداد خوبی در نقاشیکردن نشان دادهبود.
Embroider: گلدوزیکردن
مثال: A colorful design was embroidered on the sleeve of the shirt.
معنی: یک طرح رنگی روی آستین پیراهن گلدوزی شدهبود.