Betrayal: خیانت
مثال: I felt a sense of betrayal when my friends refused to support me.
معنی: وقتی دوستانم از حمایت از من امتناع کردند احساس خیانت کردم.
Disloyalty: ناسپاسی
مثال: Her friends accused her of disloyalty.
معنی: دوستانش او را به ناسپاسی متهم کردند.
give away: فاش کردن
مثال: I don’t want to give away exactly how the system works
معنی: من نمیخواهم نحوهی عملکرد برنامه را بطور کامل فاش کنم.
Perfidy: پیمان شکنی
مثال: But can you live with your perfidy?
معنی: اما تو میتوانی با پیمان شکنی زندگی کنی؟