انواع کلمات انگلیسی از نظرهای گوناگونی جالب هستند. اگر علاقهمند به این زبان جذاب هستید با ما در این مقاله همراه باشید تا با انواع کلمات انگلیسی آشنا شویم.
کلماتی که معانی بسیار زیادی دارند
در انواع کلمات انگلیسی با کلماتی رو به رو میشویم که تعداد معانی آنها بسیار زیاد است و در موقعیتهای بسیار زیادی مورد استفاده قرار میگیرند. تشخیصدادن معنای آنها بستگی به مفهوم جمله خواهد داشت. در اینجا با چند نمونه از آنها در بین انواع کلمات انگلیسی آشنا میشویم.
Fall
در نگاه اول شاید فقط معنای fall، افتادن باشد اما به طرزی عجیب، در بین انواع کلمات انگلیسی، کلمۀ fall، حدود 264 معنی دارد! بیایید با تعدادی از این معانی آشنا شویم:
Fall: افتادن مثال: An apple fell from the tree معنی: یک سیب از درخت افتاد.
Fall: کاهشیافتن درجه مثال: .The temperature fell 10 degrees معنی: دما 10 درجه کاهش پیداکرد.
Fall: زخمی یا مرده افتادن مثال: .Many men fell on the battlefield معنی: مردان بسیاری در میدان جنگ مرده و زخمی افتادند.
Fall off/away: کاهش وزن مثال: The cattle have fallen off badly in the drought معنی: گاو به شدت در خشکسالی کاهش وزن پیدا کردهاست.
Fall for: عاشقشدن مثال: .Tom fell for her the moment he saw her معنی: تام لحظهای که دختر را دید عاشقش شد.
Fall: شدن مثال: .Albert fell silent and turned his attention to his food معنی: آلبرت ساکت شد و حواسش را به غذایش جمع کرد.
Fall into: تعلقداشتن مثال: .Many illnesses fall into the category of stress-related illnesses معنی: بسیاری از بیماریها به گروه بیماریهای استرسی تعلق دارند.
Fall into: شروع به انجام کاری کردن مثال: .I fell into conversation with some guys from New York معنی: من با یک سری از بچهها از نیویورک شروع به گفت و گو کردم.
Fall apart: نابود شدن، تغییر بدی کردن مثال: .When his wife left him, his world fell apart معنی: وقتی همسرش ترکش کرد، زندگیاش نابود شد.
Fall over something: خوردن به چیزی مثال: .He fell over the chair and broke his front feet معنی: او به صندلی خورد و انگشت جلوییاش شکست.
Turn
آشناترین معنی turn، چرخیدن یا چرخاندن است. شاید باورش سخت باشد اما همین کلمۀ به ظاهر ساده در بین انواع کلمات انگلیسی دارای 288 معنی است. بیایید چند مورد از معانی مختلف آن را ببینیم:
Turn: چرخاندن مثال: ?Could you turn your chairs to face this way معنی: ممکن است صندلیهایتان را بچرخانید تا به این سمت شوید؟
Turn: عوضشدن، تبدیلشدن مثال: .In October the leaves turn orange معنی: در اکتبر رنگ برگها به رنگ نارنجی تبدیل میشود.
Turn back on sb: رد کردن کمک به کسی مثال: ?How can you turn your back on your mother معنی: چطور میتوانی به مادرت کمک نکنی؟
Turn: رسیدن به یک سن یا ساعت مثال: .My son turns 18 معنی: پسرم 18 ساله شدهاست.
Turn sth upside down: دنبال چیزی گشتن به طرزی که همه جا بهم ریخته شود. مثال: .Thieves had turned the house upside down معنی: دزدها تمام خانه را بهم ریختهبودند.
In turn: به ترتیب مثال: .Each of us in turn had to describe how alcohol affected our lives معنی: هر کدام از ما میبایست به ترتیب توضیح میدادیم که الکل چطور زندگیمان را تحت تاثیر قرار داد.
Turn: نوبت مثال: .I think it's our turn to drive kids to school معنی: فکر میکنم نوبت ماست که بچهها را به مدرسه برسانیم.
Turn up: بیدارشدن مثال: .She turns up late, as usual معنی: او مثل همیشه دیر بیدار میشود.
Turn in: معرفی کردن یا لو دادن مجرم به پلیس مثال: .Sally finally turned her husband in معنی: سالی بالاخره شوهرش را به پلیس معرفی کرد.
Turn to: درخواست کمک، نصیحت یا همدردی کردن مثال: .The government turned to South Africa for help معنی: دولت از آفریقای جنوبی درخواست کمک کرد.
Set
اما کلمۀ set، با داشتن 430 معنی، از کلمات پر معنی در بین انواع کلمات انگلیسی به شمار میرود. بیایید با چند معنی و کاربرد این کلمه آشنا شویم:
Set: گذاشتن مثال: .The workmen set the box down carefully on the floor معنی: کارمندان با دقت جعبه را روی زمین گذاشتند.
Set: به پا کردن مثال: .The boys set fire to warm themselves معنی: پسرها آتش به پا کردند تا خودشان را گرم کنند.
Set: تعیینکردن مثال: .The new manager set some new rules to have a better school معنی: مدیر جدید برای داشتن مدرسهای بهتر قوانین جدیدی تعیین کرد.
Set: سفت یا جامد شدن مثال: ?How long does it take for the glue to set معنی: چقدر طول میکشد تا چسب جامد(خشک) شود؟
Set: طلوعکردن مثال: .Let's watch the sunset near the sea معنی: بیا طلوع آفتاب را کنار دریا تماشا کنیم.
Set: چیدن مثال: .My mom always calls us to set the dinner table معنی: مادرم همیشه ما را برای چیدن میز شام صدا میکند.
Set yourself against something: خود راوادار به انجام کاری کردن مثال: She's set herself against eating fast food معنی: او خود را مجبور کرد که فست فود نخورد.
Set: گروه مثال: .After decades of experimenting, we face a new set of problems معنی: بعد از چند دهه تحقیق، با گروه جدیدی از مشکلات رو به رو شدیم.
Set: معین، غیرقابل تغییر مثال: .People had very set ideas about how to bring up children معنی: مردم عقیدههای معینی برای چگونگی بزرگکردن بچهها داشتند.
Set up: تنظیمکردن مثال: ?Can someone set the overhead projector up معنی: آیا کسی میتواند پروژکتور بالای سر را تنظیم کند؟
Run
و اما کلمۀ run که شاید همۀ شما آن را با معنای دویدن بشناسید. این کلمه با داشتن 645 معنی، جزو پرمعناترین و پرکاربردترین انواع کلمات انگلیسی بهشمار میرود. بیایید با چند نمونه از آنها آشنا شویم:
Run: دویدن مثال: .I ran down the stairs as fast as I could معنی: هر چقدر سریع میتوانستم به پایین پلهها دویدم.
Run: جابجا کردن مردم از جایی به جای دیگر مثال: .The buses don't run today معنی: اتوبوسها امروز مردم را جابجا نمیکنند.
Run for computers: کارکردن، اجراشدن مثال: .The software will run on any PC معنی: این نرمافزار روی هر کامپیوتری اجرا میشود.
Run somebody's life: احاطه داشتن بر زندگی کسی طوری که آزاردهنده باشد مثال:!Don't try to runmy life معنی: سعی نکن زندگی من رو کنترل کنی!
Run drugs/guns: قاچاق دارو یا اسلحه مثال: .The team ran a huge amount of drugs into the country معنی: این تیم حجم زیادی دارو به کشور قاچاقکردند.
Run: منتشرکردن مثال: .The company is running a series of advertisements in national newspapers معنی: کمپانی یک سری از تبلیغات را در روزنامۀ ملی منتشر میکند.
Run: صاحب وسیلۀ نقلیه بودن یا استفاده از آن مثال: .A bicycle is relatively cheap to buy and run معنی: یک دوچرخه نسبتاً برای خرید و استفاده ارزان است.
Run for: نامزد شدن مثال: .Selina is running for a second term as president معنی: سلینا برای بار دوم نامزد ریاست میشود.
Run nose: آبریزش بینی مثال: .Oh it's annoying to have headache and running nose معنی: وای، داشتن سردرد و آبریزش بینی واقعا رنجآور است.
Run down: شارژ نداشتن مثال:.I was talking on my phone but it ran down immediately معنی: داشتم با تلفنم حرف میزدم اما خیلی زود شارژش تمام شد.
کلماتی که معادل فارسی ندارند
در انواع کلمات انگلیسی، همانطور که میدانید بعضی کلمات یا عبارات انگلیسی را نمیتوان معنی دقیق یا معادل دقیقی در فارسی برایشان تعریف کرد. به نمونههای زیر توجه کنید تا موضوع را بهتر متوجه شوید:
Play it by ear:
بدین معنا که به جای اینکه از قبل برای اتفاقات تصمیم بگیرید، بگذارید به روال خود اتفاق بیفتند و سپس تصمیم بگیرید. ( هر چه پیش آید خوش آید) مثال:?When shall we leave for dinner Don't know,let's play it by ear
Call it a day:
بدین معنا که دست از کاری که برای انجام آن برنامه داشتیم، بکشیم. مثال:!Oh! I'm exhausted. Let's call it a day
Blow one's own trumpet:
به معنایتعریف کردن از خود مثال: .I don't blow my own trumpet , but I'm very good at basketball
Fat chance:
بدین اشاره دارد که یک اتفاق عجیب و غیرقابل پیشبینی رخ دادهاست. در فارسی معمولاً به معنای «عمراً » است. مثال: Oh! Sally won the prize!Oh fat chance!
Turn a blind eye:
به موقعیتهایی که وانمود به متوجه نشدن یا در فارسی داریم :« خودش را به کوچه علی چپ زد.» مثال: .My brother broke my laptop and turned a blind eye
Raining cats and dogs:
مردم کشورهای بریتانیایی به وسواس در مورد آب و هوا معروف اند، این اصطلاح به معنای بارش باران شدید است. مثال: !Oh! It's raining cats and dogs out
کلمات سخت انگلیسی
در انواع کلمات انگلیسی، ممکن است برای یادگیری از چندین نظر سخت باشند. نخست از نظر تلفظ. کلمات طولانیای که ممکن است با یک بار خواندن آنها درست تلفظشان نکنید و در ذهنتان نمانند. بیایید با هم چند نمونه را ببینیم:
Caucasian
به معنای قفقازی
مطمئناً با دیدن این تلفظ باور نمیکنید که این تلفظ مربوط به این کلمه باشد، پس پیشنهاد میکنیم حتماً از یک آمریکایی بومی بپرسید. [kɔːˈkeɪzɪən]
Remuneration
به معنای حق الزحمه
اگر یک بار سعی کنید این کلمه را بخوانید متوجه سختی کار خواهیدشد. [ri-ˌmyü-nə-ˈrā-shən]
Entrepreneurship
به معنای کارآفرینی
این کلمه ریشۀ فرانسوی دارد اما این کمکی به شما در خواندن این کلمه نمیکند! [än-trə-p(r)ə-ˈnər]
Convalescence
به معنای نقاهت
با نگاه به طول این کلمه نیز میتوان فهمید که تلفظ آن کار مشکلی است. [kän-və-ˈles]
اما از نظر معنا نیز بعضی کلمات انگلیسی دارای تناقضاتی هستند. شما باید با توجه به جمله و مفهوم آن متوجه معنی آن کلمه شوید وگرنه دچار سردرگمی خواهید شد. با ما همراه باشید تا تعدادی از این کلمات را ببینیم:
Dust
معنی: بالاخره حذف گرد و خاک یا افزودن آن !
این کلمه در دو معنا بهکار میرود. هم در معنای پاک کردن جایی از گرد و خاک و همچنین اضافه کردن چیزی. به دو مثال زیر توجه کنید:
مثال: .Rachel dusted the books and the bookshelves معنی: راچل کتابها و قفسههای کتاب را گردگیری کرد.
مثال: .Dust the biscuits with sugar معنی: گرد شکر را روی بیسکوییتها بریز.
Overlook
معنی: چشمپوشی کردن یا نظارت داشتن! مسئله این است.
همانطور که میبینید این کلمه در دو معنای متناقض بهکار رفتهاست. باز هم باید با توجه به مفهوم متن و جملۀ مورد نظر خود، معنای مرتبط را بیابید. به مثالهای زیر توجه کنید:
مثال: .John found him entertaining enough to overlook his faults معنی: جان او را به اندازۀ کافی جذاب دید تا از خطاهایش چشمپوشی کند.
مثال: .His job was to overlook the bank and keep its safety معنی: شغل او مراقبت از بانک و حفظ امنیت آن بود.
Backup
معنی: حمایت کردن یا دور شدن؟
برای خلاصشدن از شر این تناقض نیز از کلمههای اطراف این کلمه در متن خود کمک بگیرید تا گیج نشوید. مثالها را ببینید:
مثال: .There's no evidence to back up his accusations معنی: هیچ مدرکی برای حمایت از اتهامات او وجود ندارد.
مثال: .The truck stopped and then backed up معنی: کامیون استاد و سپس دنده عقب گرفت. (دور شد)
Refrain
معنی: متوقفشدن از انجام کاری یا تکراریبودن چیزی
جالب است بدانید که کلمۀ refrain علاوه بر معنای توقف، به معنای قطعهای از آهنگ یا شعر است که تکرار میشود!
مثال: .Please refrain from smoking here معنی: لطفاً اینجا سیگارکشیدن را متوقف کن.
پرکاربردترین کلمات انگلیسی
تعداد کلماتی که انگلیسی زبانان در طول روز بیشترین استفاده را از آنها میکنند، بسیار زیاد است. شما مسلماً برای صحبت به زبان انگلیسی به این کلمات نیاز خواهید داشت. ما با چند مورد از پرکاربردترین انواع کلمات انگلیسی شما را آشنا خواهیمکرد:
Ask: پرسیدن
مثال: .Go and ask Tom whether he comes tonight معنی: برو از تام بپرس امشب میآید یا نه.
Bring : آوردن
مثال: ?Is it OK if I bring some of my friends to the party معنی: اشکالی ندارد چند تا از دوستهایم را به مهمانی بیاورم؟
Change: تغییر دادن
مثال: .The leaves on trees change colour in the autumn معنی: برگهای روی درخت در پاییز رنگشان تغییر میکند.
Complain: اعتراضکردن
مثال: .Neighbours complained to the police about the dogs barking معنی: همسایهها به پلیس دربارۀ صدای سگها اعتراض کردند.
Drive: رانندگیکردن
مثال: .I'm planning to drive to Tehran next week معنی: برنامهریزی کردم که هفته آینده به تهران رانندگی کنم.( با ماشین به تهران بیایم. )
Eat: خوردن
مثال: .Eating good habits are the best way of preventing infection معنی: خوردن رژیمهای مناسب(غذایی) بهترین روش جلوگیری از عفونت است.
Find: پیدا کردن
مثال: .She had almost given up hope of finding a proper house معنی: او تقریبا از پیدا کردن خانۀ مناسب ناامید شدهبود.
Forget: فراموشکردن
مثال: .What happened that day will never be forgotten معنی: آنچه آن روز اتفاق افتاد هرگز فراموش نخواهد شد.
Go: رفتن
مثال: .I went to the kitchen to eat some food معنی: به آشپزخانه رفتم تا مقداری غذا بخورم.
Have: داشتن
مثال: .You need to have a lot of patience to be a teacher معنی: تو باید صبر زیادی داشتهباشی تا یک معلم شوی.
Know: دانستن
مثال: .You need to know more about the job you're applying for معنی: تو باید در مورد شغلی که برای آن درخواست میدهی بیشتر بدانی.
Lose: گمکردن
مثال: .Oh I've lost my ticket! I think someone rubbed it معنی: وای بلیطم را گمکردهام. فکر کنم یک نفر آن را دزدید.
Make: انجامدادن
مثال: .The police were called but no arrests were made معنی: پلیسها خبر شدهبودند اما هیچ دستگیریای انجام نشد.
Need: نیاز داشتن
مثال: .You need to see a doctor for your headache معنی: تو برای سردردات نیاز داری که یک دکتر را ببینی.
Pay: پرداختن
مثال: .I paid for the dress by credit card معنی: من پول لباس را با کارت اعتباری پرداختم.
Send: فرستادن
مثال: .Many of refugees were sent back to Vietnam معنی: بسیاری از پناهندهها دوباره به ویتنام فرستاده شدند.
Try: امتحانکردن
مثال: .If I'm going out for a meal, I prefer to try something new معنی: اگر قرار است برای وعدۀ غذایی بیرون بروم، ترجیح میدهم چیز جدیدی امتحان کنم.
Turn off: خاموشکردن
مثال: .They've turned off the lights for some hours معنی: آنها برقها را برای چند ساعت خاموش کردند.
Use: استفادهکردن
مثال: .They were using animals for scientific experiments معنی: آنها داشتند از حیوانات برای تحقیقات علمی استفاده میکردند.
Want: خواستن
مثال: .Oh thank you, it's just what I've wanted معنی: وای مرسی، این دقیقاً همان چیزیست که میخواستم.
Wear: پوشیدن
مثال: .The thief wore a black hat not to be recognized by the police معنی: دزد یک کلاه سیاه پوشید تا توسط پلیس شناخته نشود.
در ادامه میتوانید گسترهی کلمات انگلیسی خودتان را بیشتر کنید. در تمامی پستها سعی کردهایم علاوه بر معرفی کلمات انگلیسی مثالهای جالبی هم ارائه دهیم تا به درک شما از معنای لغتها کمک کند.