Aunt: خاله، عمه
مثال: .we all stood up, but aunt stayed put on the chair
معنی: همگی ما بلند شدیم اما خاله همچنان نشسته بود.
Uncle: عمو، دایی
مثال: .Auntie and Uncle suggested she serve in the shop
معنی: عمو و عمه پیشنهاد دادند تا در مغازه کار کنند.
Cousin: پسرعمو، دخترعمو، پسرخاله، دخترخاله، پسرعمه، دخترعمه، پسردایی، دختردایی
مثال: .Now just have faith in my cousin
معنی: اکنون، تنها به دخترخالهام ایمان دارم.
Parents: والدین
مثال: .Parents pressured her to get married
معنی: والدین او را برای ازدواج تحت فشار قرار دادند.