whirligig: فرفره، چرخک، هر چیز چرخان
مثال: Children love playing with whirligig.
معنی: بچهها بازی کردن با فرفره را دوست دارند.
spinner: فرفره، چرخان، گردان
مثال: A simple spinner using a pentatonic scale might be subdivided into five symmetrically weighted sectors.
معنی: یک فرفرهی ساده با استفاده از مقیاس پنتاتونیک میتواند به پنج قسمت با وزن متقارن تقسیم شود.
pinwheel: چرخ سنجاقکی، فرفره، چرخدنده
مثال: His favorite toy is the pinwheel.
معنی: اسباببازی مورد علاقهی او، فرفره است.
gyration: فرفره، چرخک، چرخه، گردان
مثال: The simulation results indicate that this method can improve gyration precision and stability.
معنی: نتایج شبیهسازی نشان میدهند که این روش میتواند دقت و ثبات فرفره را بهبود بخشد.